به نام خدا
به نام خدا

هفدهم ربیع الاول سالروز ولادت یگانه آفتاب بشریت حضرت محمد (ص) است.ولادت آن حضرت همراه با معجزات و اتّفاقاتي است که نشان از رخ دادی بزرگ دارد.

پيامبر اکرم حضرت محمّد ـ صلي الله عليه و آله ـ در هفدهم ربيع الاول[1] و در سالي که اصحاب فيل براي خراب کردن کعبه معظّمه وارد مکّه شدند به دنيا آمد[2] .

از حضرت صادق ـ عليه السلام ـ روايت شده است که ابليس به هفت آسمان مي‌رفت و خبرهاي سماويّه را مي‌شنيد، وقتي که حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ متولّد شد او را از سه آسمان منع کردند و چون پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله ـ متولّد شد او را از همة آسمانها منع کردند و شياطين را با تيرهاي شهاب از درهاي آسمان راندند، پس قريش گفتند: حتماً وقت تمام شدن دنيا و آمدن قيامت است که اهل کتاب (يهود و نصاري) ذکر مي‌کردند و ما شنيديم، عمرو بن اميه که داناترين اهل جاهليّت بود گفت: نگاه کنيد به ستاره‌هاي معروف که مردم با آنها زمانهاي زمستان و تابستان را مي‌شناسند اگر يکي از آنها بيفتد، بدانيد وقت آن است که همة خلايق هلاک شوند و اگر آنها به حال خود و ستاره‌هاي ديگر ظاهر شوند پس امر غريبي اتّفاق خواهد افتاد.[3]

وقتي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ متولّد شد، ديوها رانده شدند و مردم را زمين لرزه اي فرا گرفت که به همه جاي دنيا رسيد تا آنجا که کليسا ها ويران گشت و چيزي که جز خدا پرستش مي‌شد از جاي خود کنده شد و ستارگاني هويدا گشت که پيش از آن ديده نمي‌شد و کاهنان يهود از آن در شگفت ماندند.[4]

ايوان کسري بلرزيد و چهار کنگره آن افتاد و آتشکدة فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب خاموش شد و داناترين علماي مجوس در آن شب در خواب ديد که شتراني عربي اسباني سرکش را مي‌کشند و از دجله گذشتند و داخل بلاد ايشان شدند،[5] و طاق کسري از ميانش شکست و دو حصّه شد و آب دجله شکافته شد و در قصر او جاري گرديد و نوري در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گرديد و پرواز کرد تا به مشرق رسيد، هر بتي که در هر جاي عالم بود بر رو افتادند و درياچه ساوه که سالها آن را مي‌پرستيدند فرو رفت و خشک شد و وادي سماوه که سال ها بود کسي آب در آن نديده بود آب در آن جاري شد.[6]

 تخت هر پادشاهي در آن صبح سرنگون شده بود و جميع پادشاهان در آن روز لال بودند و سخن نمي‌توانستند بگويند و علم کاهنان ـ پيشگويان ـ برطرف شد و سحر ساحران باطل شد وهر کاهن و پيش گوئي که بود ميان او و همزادي که داشت و خبر ها را به او مي‌داد جدايي افتاد و قريش در ميان عرب بزرگ شدند و ايشان را آل الله گفتند، چونکه آنان در خانة خدا بودند.[7] و آمنه مادر پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله ـ گفت: که چون پسرم بر زمين رسيد دست ها را بر زمين گذاشت و سر به سوي آسمان بلند کرد و به اطراف نظر کرد پس از او نوري ساطع شد که همه چيز را روشن کرد و به سبب آن نور قصرهاي شام را ديدم و در ميان آن روشني صدايي شنيدم که قائلي ـ گوينده‌اي ـ مي‌گفت: زاييدي بهترين مردم را، پس نام او را محمّد بگذار.[8]

از حضرت امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ روايت شده است؛ که چون آن حضرت متولّد شد بت ها که بر کعبه گذاشته بودند همه بر رو افتادند و چون شام شد اين ندا از آسمان رسيد که: جاءَ الحق و زهق الباطل إنَّ الباطل کان زهوقا؛[9] حق آمد و باطل نابود شد همانا باطل نابود شدني است.[10] و جميع دنيا در آن شب روشن شد و هر سنگ و کلوخي و درختي خنديد و آنچه در آسمانها و زمين ها بود تسبيح خدا گفتند و شيطان گريخت و مي‌گفت: بهترين امّتها و بهترين خلايق و گرامي ترين بندگان و بزرگ ترين عالميان محمّد ـ صلي الله عليه و آله ـ است.[11]

مرحوم طبرسي در کتاب احتجاج از امام موسي ـ عليه السلام ـ روايت کرده است که چون پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله ـ از مادر متولد شد، دست چپ را بر زمين گذاشت و دست راست را به سوي آسمان کرد و لبهاي خود را به توحيد به حرکت آورد و از دهان مبارکش نوري ساطع شد که اهل مکّه قصرهاي بصري و اطراف آن را که از شام است ديدند و قصرهاي سرخ يمن و نواحي آن را و قصرهاي سفيد اصطخر فارس و حوالي آن را ديدند و در شب ولادت آن حضرت دنيا روشن شد تا آن که جنّ و انس و شياطين ترسيدند و گفتند در زمين امر غريبي رُخ داده است.

ملائکه را ديدند که فرود مي‌آمدند و بالا مي‌رفتند و تسبيح و تقديس خدا مي‌کردند و ستاره ها به حرکت آمدند و در ميان هوا مي‌ريختند.[12] و در آن وقت شيطان در ميان اولاد خود فرياد کرد تا همه نزد او جمع شدند و گفتند: چه چيز تو را آشفته ساخته است اي سيّد ما، گفت: واي بر شما از اول شب تا حال احوال آسمان و زمين را متغيّر مي‌يابم و بايد که حادثه عظيمي در زمين واقع شده باشد که تا عيسي به آسمان رفته است مثل آن واقع نشده است، پس برويد و جستجو کنيد که چه امر غريبي حادث شده است، پس متفرّق شدند و گرديدند و برگشتند و گفتند چيزي نيافتيم، ابليس بزرگ شيطانها گفت که دانستن اين، کار من است، پس جستجو کرد در تمام دنيا تا به حرم رسيد، ديد ملائکه اطراف حرم را فرو گرفته اند، چون خواست که داخل شود ملائکه بر او بانگ زدند و او برگشت؛ پس کوچک شد مانند گنجشکي و از جانب کوه حري داخل شد، جبرئيل گفت: برگرد اي ملعون، گفت: اي جبرئيل يک سوال از تو مي‌کنم، بگو امشب در زمين چه اتّفاقي افتاده است، جبرئيل گفت: محمّد ـ صلي الله عليه و آله ـ که بهترين پيغمبران است امشب متولّد شده است، پرسيد که آيا مرا در او بهره اي هست؟ گفت: نه، پرسيد آيا در امّت او بهره دارم؟ گفت: بلي، ابليس گفت: راضي شدم.[13]



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








طبقه بندی: داستان پیامبران و امامان، ،
ارسال در تاریخ پنج شنبه 19 بهمن 1391 توسط محمد حسن قربانی
قالب وبلاگ